زندهرود این زمان کشفرود است، ابرها برده بیاباناند
این خبر را به گلهها برسان گرگها همنشین چوپاناند
دخل اعجاز ته کشید و کنون بهر یک سحر پست و بیمقدار
روز و شب ساحران موسیروی بی سبب دست در گریباناند
چون سحر تیغ برکشد از ترس بر منابر گزافه میبافند
تا که شب روی در نقاب کشید قمهبندان و باجگیراناند
عصر ما عرصه تباهیهاست ننگ بردن ز بیکلاهیهاست
مردمان به نان شب محتاج فکر خر مردهای و پالاناند
شهر بابرکت و کریمالنفس اینک آماج خشکسالیهاست
نرخ نان همقران ایمان است تا که این قوم آسیاباناند
احمد رضا رضایی